-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 13 دیماه سال 1388 01:56
قصه های مجید یادتونه؟ الان تلویزیون روشنه! یه آهنگی شبیه اون آهنگ قصه های مجید داره پخش میشه! من یاد اون افتادم. یاد قصه های مجید نه! یاد حال و هوای اون موقع. بابام جوونتر بود. من هیچ غم و غصه ای نداشتم. فکر کنم جمعه ها پخش میشد. نه؟ آره! خود قصه های مجیده! صدای مجید هم داره میاد. نمیدونم یه این حالتها که یه دفعه...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 10 دیماه سال 1388 23:36
عیبی نداره! من همیشه واستون مطالب زیبایی میذارم توی وبلاگم. امشب حالم خوبه. میخواستم بگم اگر کاپشنتون کلاه داره، از همون موقع که از ماشین پیاده میشید و داره بارون میاد تصمیم بگیرید که کلاهش رو میذارید روی سرتون یا نمیذارید روی سرتون. چون اگر وسطاش بذارید روی سرتون دیگه توش پر آب شده و کله تون یخ میکنه و آب میره پس یقه...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 10 دیماه سال 1388 03:23
امشب حالم خوب نبود.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 9 دیماه سال 1388 13:48
حقیقت وحشتناک اینجاست که من هم بر خلاف اونچه که به نظر میرسه ازون دسته از آدمها هستم که باید حتما زور بالا سرم باشه تا کاری رو درست انجام بدم. درست انجام دادن کارها میتونه خیلی پیچیده باشه ها! مثلا همین به موقع سر کار رفتن! یا اصلا سر کار رفتن! و سه روز اون هم پشت سر هم بدون دلیل تعطیل نکردن. اصلا نمیدونم وقتی برگردم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 6 دیماه سال 1388 15:39
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 5 دیماه سال 1388 05:20
امشب تقریبا با علی خداحافظی کردیم. یعنی خداحافظی کردیم و معلوم نیست که دیگه ببینیمش. بعدا فیلمهاش رو میذارم براتون. من چایی ریختم روی تی شرت نوش. یه کم زدیمش. مجبورش کردیم ساندویچ بخره. و کلا بیشتر بلاهایی که سر کسی میارن که داره میره خارج رو سرش آوردیم.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 3 دیماه سال 1388 23:49
من چند روز پیش رفتم بازار تهران. با مترو میرید ۱۵ خرداد پیاده میشید. ۲۳۰ گرم عطر خریدم. خیلی الان از خریدم راضیم. هر روز صبح دوش میگیرم باهاشون. هر کسی خواست شلوار بخره یا بافت، بگه تا راهنماییش کنم که کجا بره. البته باید یه کم پررو باشید که عمده فروش راضی بشه تک فروشی کنه. ولی کاپشن اگر میخواید بخرید بازار جاش نیست....
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 2 دیماه سال 1388 00:04
چشم به هم میزنی میبینی ساعت ١٢ شب ه و باید بری بخوابی. من هنوز میخواستم اینترنت بازی کنم و کامنت بذارم.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 1 دیماه سال 1388 04:23
پای راستم از گردن به پایین درد میکنه. احتیاج دارم خیلی زود یه دستی به آب برسونم. کسی دیگه نمونده. علی داره میره سوئد. فوتبالهامون کنسل شده. این ماه یه شاهی کار نکردم. توی وبلاگ هم که فحش رکیک بنویسیم میان فیلترت میکنن. آخه این چه زندگیه؟ زندگی ایه؟ ها؟ پ.ن : امروز دو ساعت خیلی شدید ازین موضوع پشیمون بودم که چرا با یکی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 30 آذرماه سال 1388 21:09
توی اون وبلاگم که هنوز شما نمیدونید کجاست و خیلی ازین بابت احساس مرموز بودن میکنم منو به بازی وبلاگی دعوت کردن. اینجا هم مینویسم. بازی وبلاگی ۵ تا چیزی که در مورد من نمیدونید! خیلی چیزا هست که در مورد من نمیدونید. مثلا من اسمم علیرضاست. میدونستید؟! نمیدونستید که! بعضی وقتا مخفیانه از رو شلوار خودم رو میخارونم! اینم...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 30 آذرماه سال 1388 01:01
حال ما در فرقت یار و ابرام رقیب جمله میداند خدای حال گردان غم مخور
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 28 آذرماه سال 1388 23:13
همه ش که نمیشه پست طولانی بذاریم. یه پست غیر طولانی هم خوب بذاریم.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 25 آذرماه سال 1388 23:10
من معتاد شدم به prison break دیدن. تا ساعت 4 صبح یه چشمی داشتم نگاه میکردم تا تموم شد. اما این مطلب مهمی نیست. یعنی وبلاگ من انقدر سخیف و بی محتوا شده که بیام اینجا بنویسم که سریال نگاه میکنم؟ نه! اصلا! امشب شب اول محرمه؟ توی محرم بود خلاصه. سه شنبه هم بود. قرار گذاشتیم. بین هفته ی سی نهم و چهلم بود. نیومد! هه! یه بار...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 21 آذرماه سال 1388 23:21
تا حالا خیلی به این نکته دقت نکرده بودم. نمیدونم شاید هم درست نباشه ولی هیچ دقت کردید که من هیچ شخصیت خاصی ندارم؟ چند روزه یکی بهم پیشنهاد کلاهبرداری کرده. منم بهش گفتم باشه! بعد دارم کاری که به نظر خودم درسته رو همزمان انجام میدم. خیلی باهام دوست شده. سوار ماشینش میکنه و من رو میرسونه. آسمون ریسمون میبافه! کارش رو...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 20 آذرماه سال 1388 01:49
یکی از بچه ها میخواد بره خارج! بعد میخواد دوست دخترش رو بسپاره به من که آدم مطمئنی هستم! بعد یه جوری هم وانمود میکنه که مثلا اون دوست دوست دخترش ه و میخواد ما دو تا رو به هم لینک کنه و بعد تازه چند وقت پیش به من اس ام اس زده که مرد عمل نیستی! این نشون میده که چقدر دوستان من اپن مایند هستن و نشون میده که من چه دوستان...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 16 آذرماه سال 1388 14:40
یه بی تربیتی اومده توی گوگل سرچ کرده بچه اوبی یعنی چی؟ بعد رسیده به وبلاگ من. پ.ن : وا۳ وبلاگم استات گذاشتم.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 15 آذرماه سال 1388 19:47
آخ جون! من الان ۱۵ بار امتحان کردم. آب دهان رو که قورت میدم گلوم درد میگیره و ستون فقراتم هم درد میکنه. پس فردا سر کار نمیرم. امشب یه مراسم نامزدی دعوت بودیم. خوب گوش بدید ببینید که چی شد! من طبق معمول اومدم توی گوگل و آموزش تصویری گره ی کراوات رو سرچ کردم و نشستم و یه کراوات گره زدم. در ضمن همون چند روز پیش یعنی فردا...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 13 آذرماه سال 1388 23:41
دردسرتون ندم. عید غدیر سعید خم مبارکباد.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 12 آذرماه سال 1388 01:00
میدونید من چند وقته حموم نرفتم؟ صبحها موهام رو شونه نمیکنم؟ یه طرف موهام شکسته و درست هم نمیشه؟ خودم موهام رو زدم و الان که بلندتر شده اوضاع ریخته به هم؟ ها؟ میدونید؟ تازه ش هم من دو تا وبلاگ دارم و همه ی کامنترهای اون یکی وبلاگم خیلی هم فضولن و میخوان این یکی وبلاگم رو کشف کنن. الان یک ساعته توی اینترنتم. یکی همین...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 9 آذرماه سال 1388 22:06
اگر اسفند پارسال یورو میخریدید هر یه میلیون 230 هزار تومن تقریبا الان سود کرده بودید، و اگر دلار سنگاپور خریده بودید 120 هزار تومن، دلار کانادا 270 هزار تومن . این رکود اقتصاد جهانی دقیقا کی بوده؟ نمودار کلی ها رو نگاه کردید؟ فرمول شیب چی بود؟ ایگرگ 2 منهای ایگرگ یک تقسیم بر ایکس دو منهای ایکس 1 ؟! هاه؟! چند وقت پیش...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 9 آذرماه سال 1388 14:29
امروز دلار سنگاپور ۷,۱۷۲ ریال ه. امتحانی فعلا یه تومن بخریم؟ حالا تا یه ماه فعلا این لینک رو حواستون بهش باشه. بین مالزی و سنگاپور و استرالیا شک دارم. ولی سنگاپور احتمالش بیشتره. http://www.cbi.ir/ExRates/rates_fa.aspx
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 9 آذرماه سال 1388 00:18
به نظر شما اگه الان یه میلیون تومن دلار سنگاپور بخره کسی، تا قبل از عید چقدر سود میکنه؟
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 7 آذرماه سال 1388 21:32
ازین به بعد حدس میزنم تا مدتها من یا میام اینجا دری وری مینویسم یا اینکه مثلا یه خاطره ای چیزی رو بامزه تعریف میکنم. هیچی دیگه به ذهنم نمیرسه. مثلا قبل ازی نزدیک بودم بنویسم که امروز ساعت رو کوک کردم و بیدار شدم ولی دوباره خوابیدم و نرفتم سر کار و پلهام ١٢٣ رو دیدم و نصف برونو رو دیدم و فردا هم مطمئنم که خیلی تکراری و...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 5 آذرماه سال 1388 20:55
من دارم میرم خونه ی علی اینا. شام هم خوردم. حالا اگه اونجا هم شام بدن، باز میخورم. ساعت 12 هم برمیگردم. اگه شد میام چک میکنم ببینم چند تا کامنت گذاشتید. اگر هم نیومدم تا ساعت 4 عصر فردا وقت دارید کامنت بذارید. الان هم خیلی خوابم میاد. نمیدونم چرا وقتی میسد کال پیام رو دیدم، دوباره بهش زنگ زدم. میدونستم میخواد بگه که...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 4 آذرماه سال 1388 14:25
وبلاگ من خیلی پر محتواست و الان مامانم صدام کرد که برم ناهار بخورم و من این نوشتار رو میخوام اختصاص بدم به این مطلب که الان مامانم صدام کرد که "بیا ناهار بخور! " و وبلاگ من خیلی پر محتواست.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 2 آذرماه سال 1388 23:49
اگر شما جای من بودید و خیلی فردین بودید و یک دختر خانمی که تنهاست و مسئولیت مادر پیر و خواهر کوچکترش هم به عهده ش هست، بهتون مراجعه میکرد و کارش به شما افتاده بود و شما نمیتونستید اون کار سختی که نیازشه رو انجام بدید چه غلطی میکردید؟ کار که نشدنیه هیچ! اگر میدونستید که اگر شما کاری نکنید، هستن چند تا گرگ دندون تیز...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 2 آذرماه سال 1388 00:32
انقدر ازین وبلاگای فلسفی خوشم میاد. یه چیزایی مینویسن توش و بعد میرن توی وبلاگای همدیگه جواب کامنتهای همدیگه رو هم میدن. خیلی خوبه.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 1 آذرماه سال 1388 01:11
امروز خیلی اتفاقی UGLY TRUTH رو که صبا گفته بود رو دیدم. توی باکس آفیس آی ام دی بی هم بود. مزخرف بود که! آخرش فهمیدم که حتما باید خیلی پیچیده تر ازین حرفا باشه. تایتانیک که بهتر بود. تازه نمیدونستی از جک خوشت میاد یا رز!
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 28 آبانماه سال 1388 11:47
به جز دعا کردن، کسی راه حلی نداره که چه جوری بدون اینکه تلاش کنیم به هدف برسیم؟ اگه دارید ارائه کنید. به بهترین پاسخ جوایز نفیسی به قید قرعه میدن.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 24 آبانماه سال 1388 23:09