تبادل لینک می پذیریم

همتون رو دوست دارم! مخصوصا تو رو!  تو ای آغاز نوشکفتن دریچه ی قلب رو به طبیعت زیبای پاییزی من! تو ای دوست بلاگ اسکایی من! تو ای اسپمر ارجمند!  

زیاد سعی نکن بفهمی جریان چیه عزیزم! این رو همین الان توی اون یکی وبلاگم نوشتم. 

شما در اولویت هستید. بازدیدکنندگان عزیز، هر پیشنهاد تبادل لینکی ندید پذیرفته میشه! 

اینو توی اون یکی نوشتم : 

{{{ خب! پس جواب من اینه؟

 فک کردید !

همون دیشب تصمیم گرفتم که چه بلایی سرتون بیارم!

من از هر انگشتم یه ترفند میریزه.

رفتم یه وبلاگ دیگه زدم ...

در اون وبلاگ هر پیشنهاد تبادل لینکی پذیرفته میشه.

به اسپمرها احترام گذاشته میشه.

همه ی نوشتارهای بامزه و زیبا در اونجا درج میشه.

حتی جوک و اس ام اس هم شاید درج بشه.

فقط بدونید که اونجا خیلی باحال میشه و شماها در به در دنبال اون وبلاگ من میگردید و به هر دری که بزنید نمیتونید پیداش کنید و از هر راهی برید، تهش به یه بیلاخ بزرگ ختم میشه.

اونجا من با دوستان جدیدم که طی مدت کمی با هم فوق العاده صمیمی شدیم، خیلی بهمون خوش میگذره و مسلما اصلا وقت نخواهم داشت که حتی خودم رو بخارونم چه برسه به اینکه بخوام با ماتحت وبلاگهای شما ور برم.

من قاتی هستم.

چه اسم با مزه ای هم داره وبلاگم.

چه قالب خوشگلی هم داره.

در آینده وقتی به آدرسهای مندرج در لینکدونی وبلاگ جدید و عزیزم که مراجعه میشه، میتونید مطالب دوستان من رو که همه ش هی تند تند واسه م کامنت میذارند رو مطالعه کنید.

در وبلاگهای اونا پر ازین عکسهاست که یه دختر عاشق، بالشش رو بغل کرده و مثلا داره گریه میکنه و یه شعر عاشقانه هم زیرش نوشته، تو این مایه ها که "عزیزم چرا زیر بارون ریدی به عشقمون؟ مادر ج**ه! " و بقیه کلی دلداریش میدن که اگه اون رید به عشقتون ولی همه که اینجوری نیستن.

الان هم برادرم اومد عین بز وایستاد بالا سرم و گفت برو تو سایت پلیس میخوام عینک دودی نگاه کنم.

رشته ی کلامم پاره شد.

.

.

.

 پی نوشت : آخه یکی نیست بگه "ازگل آخه آتیش سوزنده ی داغ هم شد پست؟" }}} 

 

قبلا تهدیدشون کرده بودم و پست قبلیش هم این بود : 

{{{ وقتی با یه روحیه ی شکننده که منتظر یه اتفاق کوچیک ناخوشاینده تا دلفسرده بشه میاد میبینه که وا٣ پست قبلیش صفر تا کامنت درج شده، به نظرتون این علیرضای مهربون چه حالی بهش دست میده؟ نامردا! درسته که چرت و پرت نوشته و در حد شر و ور بوده ولی خوب بود که پونصد خط پست میذاشت و همتون رو لاف میکرد؟ هاه؟ بیاید یه کم یاری کنید. ده دفعه که یه حرف رو نمیزنن. }}} 

بعد با اینکه یه روز کامل بهشون وقت داده بودم یکیشون اومد و این کامنت رو گذاشت : 

این کامنت : {{{ قربون چرای گوگولی مگولیم!
خب چرا باز یه خاطره از حماسه های چرا خان مغول نمینویسی از روزانه هات؟
میای عین اینا که عجله دارن و میخوان برن دستشوئی، یه جمله مینویسیو و د برو که رفتیم!! }}}