خیام اگر ز باده مستی، خوش باش 

   با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش 
چون عاقبت کار جهان نیستی است 

   انگار که نیستی، چو هستی خوش باش 

II 

هر یک چندی یکی برآید که منم  

  با نعمت و با سیم و زر آید که منم   

چون کارک او نظام گیرد روزی 

  ناگه اجل از کمین برآید که منم